مثل ، ماهی بدرخشی
و مرا دریابی
خم توحید تو ما را
به چنان ، مستی برد
که طلب فتاده بر جان
پس از آن بیتابی
نگرانم که به چشمان تو
مدیون مانم
که تو بیداری و جا مانده ام
اندر خوابی
غم هجران تو را
ای که مسیحا نفسی
به که گویم به خدا نیست مرا
جز تو کسی
همیشه نشستن سر کوی عشق
کنار تو شبها سحر می شود
و من غرق بازی و جادوی عشق
نگاهت مرا متصل می کند
به دریای ژرفی فراسوی عشق
به درس عدم مانده ام سال ها
چو بستند دل را به گیسوی عشق
کوچ...برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 256 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت: 15:20
برای با تو بودن ، با تو ای عشق
در این ظلمت ، که من عطشان نورم
به چشمان تو می آید سحر ، عشق
برای آخرین مقصد ، در این کوچ
تویی تنها دلیلم ، نازنین عشق
هزاران بار دیگر خواهم آمد
ولی آرام و پایانم تویی ، عشق
کوچ...برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 200 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت: 15:20